نامه ام تنها یک کلمه بود ...
آن هم :
بیا...
به امضا که رسیدم ...
یاد همان نامه ی معروف کوفیان به امام زمانشان دستانم را بدجور لرزاند !
کاش ما مانند آنها دل امام را نشکنیم و تنهایش نگذاریم
نکند اون روز پایت بلغزد
دستت قوت نداشته باشد
آن روز را امروز تمرین کنیم
کاش همدمش باشیم تا همچون امام علی (ع) تنها نماند
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
آنگاه که امام حسین(علیه السلام) در قتلگاه، در خون خود غوطه ور بود اسب وى آمد دور بدن غرقه به خون و مجروح امام مىگشت و پیشانى خود را به خون مقدسش آغشته مىکرد.(1) عمر سعد که این حالت را از آن حیوان مشاهده کرد دستور داد: او را بگیرند که از بهترین اسبهاى رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) است، سواران اطراف اسب را محاصره کردند تا آن را دستگیر نمایند ولى اسب بر آنان تاخت و با پاهاى خود چهل نفر پیاده و ده نفر سواره نظام را به درک فرستاد. پس از مشاهده این امر مجدداً عمر سعد دستور داد آنرا آزاد بگذارید تا ببینم چه مىکند، همین که آن را آزاد گذاشتند نزدیک بدن به خون غلطیده امام (علیه السلام) آمد و پیوسته یال و کاکل خود را بخون شریفش مىمالید و آن را مىبوئید و با صداى بلند شیهه مىکشید.(2)
از امام محمد باقر(علیه السلام) روایت شده است: اسب امام در آن حال مىگفت: الظلیمه، الظلیمه، من أمه قتلت ابن بنت نبیها. پس از آنکه سر و گردن خود را بخون آغشته کرد، صیحه کنان و شیهه زنان به سوى خیمهها آمد تا خبر شهادت صاحب خود را به زن و فرزندان امام (علیه السلام) برساند.(3)